آقاي كيميائي :: سينمای ما :: بیست و پنجمین جشنواره بین المللی فیلم فجر
سينماي ما | سينماي جهان
       شنبه 4 آبان 1387 - 16:28         
RSS آقاي كيميائي



دوشنبه 23 بهمن 1385 - 10:41

« شلیک نهایی »

لینک این مطلب

مثلا قرار بود این چند روز استراحتی باشه که نبود. صد برابر به خستگی همه‌مون اضافه کرد. حاشیه‌ها یک طرف و فیلم‌ها و کیفیت‌شون سمت دیگه. آخر همه هم داوری‌ها که صدای همه رو در اورد. و جالب اینکه اون کسی که باید اعتراض میکرد ، چیزی نگفت. لابد انقدر به کارش اعتقاد داشت و میدونست فیلم خوبی ساخته که دیگه احتیاجی نمیدید چند تا داور هم تائیدش کنن. ده‌نمکی و طالبی از معترضین بودن که میشه فیلماشونو دید و قضاوت کرد. اما مهرجویی هیچ‌جا درباره داوری‌ها حرفی نزد ، که اون هم میشه سنتوری رو وقت اکران تماشا کرد تا ببنید حق با اونی که روی سن فریاد میکشه یا کسی که بی خیال همه این چیزا کارشو درست انجام میده. البته ده‌نمکی در زمینه تخصصی‌اش خوب کار کرد و مجلس اختتامیه به لطف حضورش گرم شد و ملت با شعار و تشویق تائید و همراهی‌اش میکردن.

حالا این هم از این. تموم شد و بیشترین جایزه‌ها رو فیلمی گرفت که استحقاقشو نداشت. هیات داوران با تاکید به شتاب زدگی فیلم «روز سوم» جایزه بهترین کارگردانی رو به «محمدحسین لطیفی» داد. که خب اگه شتابزدگی و ایضا شلختگی در کاره دیگه کدوم جایزه؟ یعنی در مرام داوری، جایزه بهترین رو به کسی میدن که کارشو با شتاب و گاف‌های احتمالی انجام داده؟ نکته دیگه جوایز هم بذل و بخشش سیمرغ‌ها بود. اینکه گاهی در رشته‌هایی با سه کاندیدا ، به دو نفر سیمرغ دادن تا دل‌های بیشتری شاد بشه!

این انگار داره تبدیل میشه به رسم. شروع طوفانی و پایان خموده و خسته. معمولا قبل از اینکه با چیزی مواجه بشی فکر میکنی چه اتفاق جذاب و جالبی پیش روئه و بعد از رو در رو شدن ، میخوره تو ذوقت. هنر جشنواره هم همینه که هر سال میتونه گولت بزنه که امسال با اون سالای قبل یه تفاوتی داره و بهتره و از این حرفا. امسال اینطور نبود و سال بعد شاید... باشه یا نباشه...


شما هم بنويسيد (1)...



جمعه 20 بهمن 1385 - 23:31

« وقتی آغوش رفاقت یه تله‌ست... »

لینک این مطلب

وقتی پاسخی نیست و پاسخگو غایب است، تنها میشود در موضع پرسیدن بود.

یه نفس گرگ می‌ارزه به زندگی صد تا شغال: چرا در «روایت‌های ناتمام» این همه اینسرت و کلوزآپ داریم؟ این فرم قرار است ربطی به موقعیت آدم‌های فیلم داشته باشد؟ اگر با تکیه به نام فیلم، بپذیریم که روایت‌های پا در هوا و قطع شده افراد مختلف قرار است ویژگی فیلم باشد، این ایده چقدر نو و جدید و ویژه است؟ اینطور وقت‌ها سعی نمی‌کنند یک آس رو کنند؟

حرف هفت تیر پُر رو باور کن: بیس ماجرا و حوادث نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» روی قضیه تجاوز شکل می‌گیرد. در «روز برمی‌آید» این نکته در فیلم نیست و برایش جایگزینی انتخاب نشده. چرا؟ و چرا اصلا نام نمایشنامه را «آریل دورفمن» گذاشته «مرگ و دوشیزه»؟ کسی که داستان فیلمش را از این نمایشنامه اقتباس کرده، باید جوابی برایش داشته باشد، احتمالا.

اسم خیلی از بازیگرا و کارگردانا رو بلد بود: چرا قضیه روانی بودن پسر فیلم «پارک وی»- با آن نگاه‌ها و آن موسیقی هشدار دهنده- انقدر زود برای مخاطب رو می‌شود ؟ در حالی که دختر قصه اواسط ماجرا این موضوع را می‌فهمد. دیالوگ‌ها گاهی خنده دار هستند. گیرم که کلفت‌ها و پلیس‌ها به فرض تکیه بر یک آمارگیری اینطوری حرف می‌زنند؛ کارگردان چرا با سنجیدن ری-اکشن مخاطب به نفع فیلم بی خیال واقع‌گرایی عظما در دیالوگ‌نویسی نمی‌شود؟!

شما اول ِ همه مردرندی رو یاد می‌گیرین: ابوالقاسم طالبی و گروهش در جلسه نقد و بررسی شاکی بودند که چرا اسمشان در لیست کاندیداها نیست. شاید اگر برای این سوال‌ها ، پاسخی باشد سیمرغ هم بالاخره از آسمان نازل شود و روی شانه اساتید بنشیند. کاراکتر راننده کامیون- با بازی «حسن شکوهی»- و دوست ِ «حوریه» - «زهرا داوود نژاد»- چه نقشی در داستان و پیشبردش دارند؟ آن دختری که کشته میشود و میشود دلیل همه مصائب ، چرا و توسط چه کسی به قتل می‌رسد؟

اسلحه حرمت داره؛ برای هر کسی در نمی‌کنن: در فیلم «اخراجی‌ها» ...


اما «رئیس» یک داستان دیگه‌ای داره. با اینکه هیچوقت منهای «گوزنها» و «دندان مار» از فیلم «کیمیایی» خوشم نیومده ، اما این یکی انگار که یه بازی دیگه‌ست. فیلم رو از دقیقه سی به بعد ، تو سینما استقلال و در کنار رفقا- امیر و خسرو و مجید و مهدی و پویان- ایستاده دیدم. تو همین اولین برخورد به نظر میرسه کاری که کیمیایی سالها باید انجام میداد، بالاخره صورت گرفته. یعنی توضیح و تشریح نکردن روابط، پایان نذاشتن برای سرنوشت همه آدمها و در یک کلام پایبندی به یک روایت مغشوش و پرت و پلا اما تمیز و محترم . همه اینها باعث شده که اگه با لحن فیلم همراه بشی ، بتونی تا آخر از تماشا کردنش لذت ببری. اندفه هیچ دستی در کار نبوده که بخواد یه ذهن آشفته و مغشوش رو رتوش کنه و همین به ارزش و قیمت و اعتبار «رئیس» اضافه کرده. به یک جور زنجیر پاره کردن بی‌باکانه شبیه است.

* جملات Bold شده از دیالوگ‌ها یا متن ترانه فیلم «رئیس» است.

شما هم بنويسيد ...



پنجشنبه 19 بهمن 1385 - 7:48

« قصه سراسر خوشی و رنج و پند علی‌آقا بلورچی»

لینک این مطلب

یک فیلمفارسی حسابی و تمام عیار. شاید بهترین وصف ممکن برای «سنتوری»همین باشه. البته با یک یادآوری که فیلمفارسی حد عالی و متعالی سینماست. یک جور روایت پرت و بی‌منطق و پُر از خنگ‌بازی. همه این موارد به صورت آگاهانه و با قصد قبلی در «سنتوری» رعایت شده. و همین یله‌گی و بی‌قاعده بودن در ساختار و فرم فیلم هم به چشم می‌خوره. اگه پی حرفی بشارت دهنده نباشید و علاقه‌مند به مفاهیم باارزش ، حتما از دیدن این پاورقی جذاب تصویری لذت میبرید.



هانیه‌خانم از علی‌آقا خوشش اومده و شده شاگردش. اینجا علی آقا داره سنتور یادش میده...

***



علی‌آقا و هانیه‌خانم پای سفره عقد نشستن تا پیوند زناشویی ببندن و خوشبخت بشن...

***



علی و هانیه خوشبختن و دارن با زندگی‌شون حال میکنن. اما این تازه اولشه...

***



علی آقا افتاده تو دام اعتیاد. زنش رفته . اینجا، جاییه که علی به کمک حاج‌آقا بلورچی مواد رو زده به بدن و تو هپروته...

***



عکس پنج: علی خسته، علی تنها ، علی خمار و دربه‌در و گشنه ...

***

ادامه امشب و هرشب در سینماهای تهران و شهرستان‌ها


شما هم بنويسيد (3)...



چهارشنبه 18 بهمن 1385 - 9:6

« بشکن بشکنه؛ بشکن»

لینک این مطلب

شكل و رنگ و قد و بالاي ريتم

تَ... : انگار زمانه برای بعضی‌ها تغییر نمی‌کنه. «حبیب اسماعیلی» هنوز جوان اول فیلم‌هاییه که خودش تهیه میکنه.«اکبر عبدی» تیپ «بازم مدرسه ام دیر شد...» رو حفظ کرده... و البته در کنار اینها تغییر شکل و چهره «جمشید هاشم‌پور» از یکه بزن کله براق به یک دوجنسه که از نگاه‌های «داریوش ارجمند» میترسه، نکته قابل بررسی و جالبیه.

تَق : دقیقه پنجم : « اکبرعبدی» می‌افته تو حوض. دقیقه سی و هفتم: « جمشید هاشم‌پور» می‌افته تو حوض. دقیقه شصت و نهم : «سعیدپورصمیمی» می‌افته تو حوض. دقیقه صد و هفدهم: «علیرضا خمسه» می‌افته تو حوض... حتما که این دقیقه‌ها فرضی‌ست و شرح این افتادن‌ها غلو شده. اما «قاعده بازی» همچین فیلمیه. ایده‌هایی تکراری که طی یک ریتم کسل کننده روی پرده میاد. داستانی تعریف نمیشه و ایده جذاب و بکری هم برای خنده در کار نیست.

تَق تَ... : اگه قراره «اقلیما» بر اینه که تعلیق به وجود بیاره و معما طرح کنه و شک بربیانگیزه که خب همون اول دستش روئه و ته فیلم قابل حدس... اگر قرار بر ایجاد هیجان و جذابیته که خمیازه بلند یکی از تماشاگران وسط فیلم ، یک «بدون شرح» کاملا روشن و واضحه.

تَ تَ تَق تَ تَق تَ تَق : درست جایی که فکر نمی کنید و انتظارشو ندارید ، اتفاق خوبه می‌افته. این همه فیلم با ستاره‌ها و اسم و رسم عواملشون در مقابل یه فیلم مستند ساده مچاله میشن و میرن پی کارشون. فیلمی که میشه باهاش بشکن زد. چون به اندازه کافی بی‌خیال و شوخه . جوری که حتی مضمون فیلم رو دست میندازه. مستند «تهران انار ندارد» که تا به حال کسی درباره‌اش ننوشته بود و حدسی هم نزده بود چنین فیلمی از کار در اومده. فیلمی که به قول مهدی آدم دلش نمیخواد تموم بشه. به خاطر ریتم درستش، گفتار متن جذابش، شوخی‌های بانمکش. موسیقی‌های انتخابی هم عالی هستن. از تِرَک گروه رپ «زی بازی» تا ترانه «ماشین مشتی ممدلی» و باقی ترانه ها و موسیقی‌های درست انتخاب شده. تیتراژ پایانی فیلم هم که با ترانه شاهکار «جبر جغرافیایی»- محسن نامجو- بسته میشه.

تَ تَ تَق تَ تَق تَ تَق؟ : تا اینجای کار فیلمی دیدین که بشه با ریتمش بشکن یا به قول پویان هدبنگ زد؟ حرف و بازیگر و حتی قصه رو بی خیال؛ ریتم رو دریاب.



شما هم بنويسيد ...



سه‌شنبه 17 بهمن 1385 - 7:39

در غياب هديه تهراني

لینک این مطلب



يکشنبه 15 بهمن 1385 - 8:33

« به لحن شوخ و شنگ زمانه »

لینک این مطلب

  

-مثل پلنگ صورتی که هرجا می‌رفت یک جسم فلزی سنگین دنبالش بود و تالاپی می‌افتد روی سرش.

-نگار فروزنده بازیگر نقش یک پاپیتال در جلسه مطبوعاتی: «از دورانی که زن‌ها پیاز پوست می‌کندند و قرمزسبزی درست می‌کردند خیلی گذشته.»

-یک جای فیلم «آفتاب برهمه یکسان می‌تابد» اناری در دست مریلا زارعی خودنمایی می‌کنه. چندسالی از کابوس فیلم‌های دهه شصت عرفان سیبی-اناری گذشته و حالا انار تنها یادآور مغازه‌های آق‌ممد اناریه و نه چیزی دیگه.

-مرد روانی و انتقام‌جوی فیلم پاپیتال-مسعود رایگان- یه پیزوری به تمام معناست. روبروی زن قصه زانو میزنه و وقتی زنه حالشو می‌گیره یه تف گنده میندازه تو صورت خانم محترمه. «ناصرملک» فیلم قرمز اگه آخر فیلم با ضرب چاقو «هستی مشرقی» می‌مُرد لااقل قبلش دو تا سیلی مشتی به گوش خانمه زده بود.

-«قفل ساز» ورژن پسرونه فیلم «گیس بریده»ست. اندفه پسر ماجرا ، بابای گنده‌شو میندازه زندون تا دیگه دست روش بلن نکنه.

-رفقای عزیز ما در همشهری جوان منبع جدید و موثقی برای دستمزد بازیگرای سینما پیدا کردن. قبل از این در اون پرونده کذایی ما تا اون‌جایی که دستمون رسیده بود ، دروغ و دغل و خاله زنک بازی چپونده بودیم تو مطالب و حالا دوستان با پیدا کردن آدمایی با اطلاعات صد در صد موثق پرونده پُر از خراب کاری ما رو لاک گیری اساسی کردن. دست شون درد نکنه و یه معذرت‌خواهی بابت اینکه به زحمت انداختیم‌شون.

- آقا ! راستی این قضیه درصد گرفتن آقای شریفی‌نیا از بازیگران هم کذب محض بود. اگه از زبون کسی این موضوع رو شنیدین مطمئن باشین که دروغه و اگه دستتون رسید برای طرف توضیح بدین که دیگه از این حرفای نامربوط نزنه و بیخود پشت سر کسی صفحه‌های نامربوط نذاره. OK ؟

-روی کاغذی که حاشیه‌های مربوط به فیلم پاپیتال رو می‌نوشتم عکسی رنگ و رو پریده و زرد از علی پروین بود با کت و شلوار.

-وقتی علی آقا گفت «خداحافظ فوتبال» و چهار روز بعد برگشت روی نیمکت پرسپولیس ، بخشی از تاریخ لوطی‌گری ایران به خاک سپرده شد و ما وارد زمانه‌ای نو شدیم. زمانه خود را نقض کردن و برگشتن از حرف پیش.

-تو «قفل ساز» آخر کار پسره به غلط کردن می‌افته. در «ایستگاه بهشت» شخصیت نابینای ماجرا بی‌خیال عشقش میشه.

- حالا «هادی پاکزاد» تِرَک «قانون» رو می‌خونه. «پس بگیر هرچی که دادی، پس می‌گیرم هرچی گفتم/ من یه برگ خشکم اما با خود ِ درخت می‌افتم»

-هنوز چیزهای امیدوارکننده‌ای هست. تو «پاپیتال» زن ِ ماجرا میگه قاتل پسرم رو بیچاره میکنم و تا آخر سر حرفش میمونه و این کار رو انجام میده. زن‌ها دیگه برای خودشون مردی شدن.





شما هم بنويسيد (2)...



شنبه 14 بهمن 1385 - 11:51

« زندگی زیر ِ‌زمین... »

لینک این مطلب

1. حالا بچه‌های چند سال پیش نیستن؛ همه اون بچه‌هایی که تو ایام جشنواره باهاشون رفیق شدیم و تو صف و سرما کنار هم بودیم. هرسال ده روز کنار کاوه، مسیح ، مهدی، آیدین، سهیل و ... می‌گذشت. بچه‌هایی که فیلم‌ها به هیچی‌شون نبود و صف وایسادن رو برای صف وایسادن می‌خواستن و در مرام‌شون کارت جشنواره و بلیط مهمان در حکم فحش ناموس بود.

2. هر ایستگاهی آدم‌های خودش رو داره. ده روز امسال هم کنار خسرو،پویان،نیما،مهدی،امیر، مجید و باقی بچه‌ها می‌گذره و لابد برای خودش خاطره‌ای چیزی میشه که بعدها نمیشه ازش دل کند.

3. اگه روال جشنواره رفتن به سبک و سیاق سابق بود عمرا فیلم‌هایی مثل «پابرهنه در بهشت» و «مینای شهر خاموش» رو می‌دیدیم. فیلم‌های که صف و علافی و کتک و فشار نداشته باشن برای رفقای جشنواره‌ای هیچ ارزشی ندارن. دو قدم اون‌ورتر از جای امروزی ما ، ارزش فیلم‌ها رو شلوغی صف تعیین می‌کنه.

4. حالا تو چنین اوضاعی بدون یک ثانیه ایستادن تو صف، باید بشینی و فیلم‌های کسل کننده و خواب‌آوری مثل «پابرهنه ... » و « مینای...» رو ببینی. فیلم‌هایی که اسم‌هاشون نسبت مستقیم داره با روح و شکل فیلم. طولانی ، کشدار ، خسته‌کننده. اگه خود فیلم‌ها رو مثل اسم‌شون میشد به اختصار در اورد شاید حال ما بهتر از این بود.

5.یه زمان فرشاد پیوس و مرتضی کرمانی‌مقام و علی دایی و جواد کاظمیان برای پرسپولیس گل می‌زدن و حالا فراز فاطمی شده نجات‌دهنده پرسپولیس. سقوط از این آشکارتر و واضح‌تر که گلزن اصلی تیم یکی از ضایع‌شده‌ترین فوتبالیست‌های ایرانه؟

6. جشنواره بدون هدیه تهرانی، محمدرضا گلزار، بهرام رادان و ... سپری میشه و با دیدن فیلم‌ها به طور مدام یاد نیمکت ذخیره‌های پرسپولیس و قیافه فراز فاطمی و فرشید کریمی می‌افتی... یعنی انقدر برهوت؟...

7. « جک » و «رز» با سختی آداب و مناسک شام اشرافی رو به جا میارن تا پس از پایان مراسم تازه جک دست رز رو بگیره و ببره به طبقه مسافران درجه سه تا نوشیدنی‌ها و غذاهای آشغالی اونا رو بخورن و مثل اونا برقصن... شاید باید بی‌خیال این مراسم شد و رفت سمت بچه‌ها... «رز»اش که پیدا بشه ، درنگ نمی‌کنیم ؛ می‌ریم طبقه پائین کشتی ؛ پی رقص بی‌تکلفی که بلدیم!





شما هم بنويسيد (4)...



پنجشنبه 12 بهمن 1385 - 13:6

« شیره»

لینک این مطلب

  

خب بروبچ ؛ کمربندها رو ببندید که می‌خوایم یه تریپ سه سوت بترکونیم. جشنواره فردا شروع میشه و ما قراره باز دور هم جمع بشیم و فیلم تماشا کنیم و خوش بگذرونیم. اصلا فکرشو کردین اینکه آدم بشینه فیلم « پابرهنه در بهشت» رو ببینه و از طرف دیگه دلش با پرسپولیس باشه ،چه حالی میده؟ فردا ما همچین حالی داریم. از یه طرف چشممون به پرده سینماست و از طرف دیگه برای بروبچه‌های مصطفی دنیزلی دعا می‌کنیم که دخل برق شیراز رو بیارن و اسب قهرمانی رو زین کنن. این قضیه شبیه به اینه که تو یه رستوران لوکس چهار ستاره بشینی و استیک بخوری اما همش دلت قیلی‌ویلی بره که کِی میشه این مراسم پر رنج و عذاب تموم بشه و تو باشی و طباخی سرگذر و یه دست کله و سیرابی و باقی مخلفات.
اینکه فردا چهره برگزیده کی میتونه باشه، از اون سوالهای عجیب و پیچیده و بی جواب تاریخه. از یه طرف امین تارخ و عزت الله انتظامی و نگار جواهریان روی پرده هستن و از طرف دیگه روی صفحه کوچیک تلویزیون علی نیکی و مهرزاد معدن و حسین بادام جولان میدن. فردا روز تعیین کننده‌ای هست؛ چون معلوم میشه مصطفی دنیزلی کارشو بیشتر بلده یا بهرام توکلی و امیرشهاب رضویان. و در نهایت اینکه مربی خارجی آری یا نه؟
از همه اینها گذشته همه بروبچه‌های سینمایی الان تو تعلیق بودن یا نبودن «سنتوری» و «رئیس» تو برنامه جشنواره هستن. فرض کنین لیگ یه سال بدون پرسپولیس و استقلال برگزار بشه. اون لیگ اصلا دیدن داره؟ نچ! فیلمایی مثل «پابرهنه در بهشت» و « بازم سیب داری؟» هم که پدیده میزنن ، اوج جذابیتشون در حد علی دایی و سایپا ، فجر و مش‌غلام هست. بالاخره هر لیگی ، هر جشنی محتاج ستاره‌هاشه. حالا اگه حتی ستاره‌های پیر و فرسوده و درب و داغون شده باشن باز به قول همایون شاهرخی « شیر همیشه شیره...»


شما هم بنويسيد (7)...



سه‌شنبه 10 بهمن 1385 - 7:27

« و جلال پیشواییان»

لینک این مطلب


آدم حسابی‌ها کارشان را جدی می‌گیرند، نه خودشان را. سعی می‌کنند کاری را که بلدند به بهترین شکل و نحو انجام بدهد و اگر در مکان خوبی زندگی کنند، می‌توانند امیدوار باشند که به اندازه توانایی و لیاقتی که دارند ، قیمت و عزت از دور و بری‌هاشان بگیرند.
در یک مکان امیدوارکننده بازیگری که کارش را بلد است ، تشویش ندارد که چقدر بابت کارش باید پول بگیرد یا اسمش کجا بخورد. می‌داند که به اندازه قد و حجم و وزنش جا خواهد گرفت و نه بیشتر و نه کمتر... پس وقتی می‌شنویم که اینجا و آنجا بین بازیگرها و تهیه‌کننده‌ها و کارگردان‌ها بحث می‌افتد که اسم چه کسی درشت‌تر باشد و جلوتر، حتما یک جای کارمان می‌لنگد. سبقت گرفتن از هم کار خیلی خوبی‌ست اما وقتی مرام مسابقه دادن در خونمان نباشد ، پشت پا زدن و استفاده از نیروهای ماورایی کوچکترین خلاف اخلاقی خواهد بود.
اگر تیتراژ فیلم‌های سینمای ایران را نگاه کنید ، می‌بینید که از اسم اولی‌های دیروز ، امروز هیچ خبری نیست. و چقدر قابل حدس است که از اسم درشت‌های امروز، فردا نشانی نخواهد بود. این رسم بازی ستاره‌هاست. دنیای‌شان آنقدر به رتوش و تبلیغات و باقی چیزهای قلابی وابسته است که جذر و مَدّش غیرطبیعی و آنی به نظر می‌رسد.
سینمای ایران زندگی بدون سوپراستارهایش را بارها و بارها تجربه کرده. خیلی وقت است که نام و نشانی از ستاره‌های سابق در تیتراژها نمی‌بینی؛ اما آن ته صفی‌ها هنوز هستند. هنوزاسم‌شان اینجا و آنجا در نوشته‌های اول فیلم به چشم می‌خورد. چون تجربه‌اش نکردیم سینما بدون حضورشان قابل تصور نیست. از خیلی سال پیش- از دوران قیصر- تا همین چند سال پیش و سریال کمربندها را ببندید اسم جلال پیشواییان همیشه در تیتراژ فیلم‌ها بوده. با همان واو معروف و رویایی. می‌شود تصور کرد اگر زمانی امثال پیشواییان نباشند ، چقدر راحت بالانس به هم می‌ریزد و گوشه‌ای از پرده سینما کج می‌شود. اتفاقی که بی حضور دانه درشت‌ها تا به حال نیفتاده و در آینده هم نخواهد افتاد.و این از تفاوت‌شان می‌آید. ستاره‌ها به اسم‌شان فکر می‌کنند و گروه «جلال»ای‌ها به کارشان.


شما هم بنويسيد (7)...



يکشنبه 8 بهمن 1385 - 16:42

« همه کمی پیر می‌شویم، سرباز گمنام»

لینک این مطلب

یک جمله‌ای هست به این مضمون که « سی‌نَما ، بیست و نه نمای‌اش خالی‌بندی‌ست و مخاطبان فقط یک نمای‌اش را می‌بینند و باور می‌کنند. » آن نمایی که دیده می‌شود و ایمان مخاطب است ، جایی‌ست که از چهره آرتیست ماجرا و ستاره فیلم پرده‌برداری می‌شود.
این می‌تواند یک استقبالیه باشد برای باور کردن نمای بازیگرها و ستاره‌ها. این جشن پیش‌رو هم انگار کلی آدم دارد که قرار است چهره بشوند و چهره‌هایی دارد که احتمالا دوباره خواهند درخشید. الان فعلا در موضع حدس و گمان و فکربافتن هستیم. اینکه چه کسی می‌تواند بهترین و درخشان‌ترین ستاره محفل باشد؟ به چه کسی می‌شود بیشتر امید بست؟
خسرو شکیبایی در اتوبوس شب، پوریا پورسرخ و باران کوثری در روز سوم، بهرام رادان و گلشیفته فراهانی در سنتوری، پولاد کیمیایی و مهناز افشار در رئیس، نیما شاهرخ‌شاهی و رعنا آزادی‌ور در پارک وی و ...
ستاره‌ها هر کدام سکه شانس‌شان را انداخته‌اند هوا ؛ اینکه برق سکه کدام چشم‌گیرتر خواهد بود، بر می‌گردد به چشمان ما و عیار سکه آن‌ها.
چه کسی می‌برد و بازنده چه کسی خواهد بود؟ سوال بازی تاریخی ما همین است.

شما هم بنويسيد (7)...


آلبوم عکس های جشنواره

باران کوثری

باران کوثری سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد (عکس: یلدا ذبیحی)
قبلی
باران کوثری سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد (عکس: یلدا ذبیحی)


دوشنبه 23 بهمن 1385 - 7:34

Second Films Contest

Short Films Contest
* آن بالا كنار جاده
* الو ... رضا
* پا برهنه تا صبح
* پرواز كنار صندلي قرمز
* پشت سر من
* پيرمرد و خط
* جاي دوست، جاي دشمن
* رستوران متروك
* زن تنهاي جخوف
* شكرستان
* صفر درجه
* عروسك گمشده
* فاصله
* مترسك
* محدوه دايره
* وزن بودن
* ويزيت
* يك اتفاق ساده
* يك روز زيبا

Documentary Films Contest

Guest
* آخرين ملكه زمين
* آرامش در ميان مردگان
* آن سه
* پاپیتال
* پايان راه
* چهار انگشتی
* خدا نزدیک است
* رامی
* راننده تاكسي
* رمز
* روايتهاي ناتمام
* روز باران
* ساعت 25
* گاهي واقعي

First Films Contest
* آخرین ملکه زمین
* آدم
* آرامش در ميان مردگان
* آن سه
* اخراجی‌ها
* باز هم سیب داری؟
* پابرهنه در بهشت
* پاپیتال
* پایان راه
* خدا نزدیک است
* رامي
* روایتهای ناتمام
* گاهي واقعي
* گناه من
* مصائب دوشيزه
* نیما یوشیج

International Cinema Contest
* آخرین روزهای سوفی شول
* آشوب
* بابی
* به پدر سلام کن
* پدر و پسر
* رنگ از خود گذشتگی
* شعبده‌باز
* فانوس دریایی
* فیلم ، آسپرین و لاشخورها
* قديسان و سربازان
* قلب زیر تیغ
* كارديا
* گمشده در آمريكا
* مایه خرسندی
* ملكه رودخانه
* ملكه شياطين
* من و دبورا
* وندي عزيز
* هاله
* هتل هاراباتی

Iranian Cinema Contest
* آدم
* آفتاب بر همه یکسان می‌تابد
* اتوبوس شب
* اخراجی‌ها
* اقلیما
* باز هم سیب داری؟
* بچه‌های ابدی
* پابرهنه در بهشت
* پاداش سكوت
* پارک وی
* تک درختها
* دست هاي خالي
* رئیس
* روز بر می آید
* روز سوم
* سبیل مردونه
* سنتوري
* سنگ، کاغذ، قیچی
* قاعده بازي
* قفل ساز
* گوشواره
* مثل يك قصه
* مخمصه
* مصائب دوشيزه
* مینای شهر خاموش
* نقاب

عناوين خبري
  •   اولین بار در سایت سینمای ما؛ اسامی کاندیداهای دریافت سیمرغ بلورین بیست و پنجمین جشنواره فجر / پیشتازی «روز سوم»، «اتوبوس شب» و «خون بازی»/ ناکامی بزرگ «سنتوری» و «پاداش سکوت» در دریافت سیمرغ بلورین
  •   «اخراجي‌ها» صدرنشين آراي مردم است
  •   داریوش مهرجویی : اصلاحات فيلم بعضي‌ها مصلحتي و بعضي‌ها سليقه‌اي بود ولي آن‌چنان زياد نبود
  •   وحيد موسائيان: من از نسل سوخته فيلمسازان هستم
  •   دو بزرگداشت و يازده كليپ
  •   رخشان بني‌اعتماد: از دیدن بعضی از پلان های باران اذیت می شدم
  •   كارگردان "قفل ساز": نمي دانم كجا هستم
  •   برنامه سينماهاي بيست و پنجمين جشنواره فيلم فجر
  •   افتتاحیه ای متفاوت برای بیست و پنجمین جشنواره
  •   نمايش 15 فيلم بلند ايراني در اولين روز جشنواره بين المللي فيلم فجر

  • news jashnvare
     
          
    سینمای ما- اسامی کاندیداهای دریافت سیمرغ بلورین بیست و پنجمین جشنواره ئفجر اعلام شد. باقی کاندیداها در اخبار بعدی در سایت سینمای ما خواهد آمد.


     
          
    نتايج آراي استخراج شده براي انتخاب فيلم برگزيده تماشاگران در بخش مسابقه سينماي ايران (سوداي سيمرغ) و فيلم‌هاي غير ايراني (جام جهان نما، جلوه‌گاه عشق و در جست‌وجوي حقيقت) در پنجمين روز جشنواره توسط دبير ستاد انتخاب فيلم برگزيده تماشاگران فجر 25 اعلام شد. ...


    استفاده از مطالب و عكس هاي سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سايت سينماي ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.