خب، رييس را ديدهام و ميتوانم راجع بهاش برايتان بنويسم. اما فعلا به نظرم واجبترين كار، نوشتن درباره نامزدهايي است كه داورهاي بخش مسابقه سينماي ايران، آن را اعلام كردهاند. اين كه بخشي از جوايز جشنواره به دليل سياستگذاريها تغيير كنند، قابل درك است. اين هم كه به هر حال هر هيئت داوري، شخصيت و سليقه خاص خودش را دارد، باز قبول. تا به حال بارها شده كه بعد شنيدن نامزدها دو تا شاخ بزرگ روي سرمان سبز شده است. اما اين بار همه چيز فرق ميكند. اين بار از هميشه همه چيز عجيبتر است. سنتوري در بخش بهترين فيلم و بهترين كارگرداني نيست. باور ميكنيد؟ نه واقعا، باور ميكنيد؟ بعد فيلمنامه خونبازي نامزد شده. شما خونبازي را ديدهايد؟ اين عجيبترين انتخاب ممكن است و تازه دو تا فيلمنامه را در بخش بهترين نامزد كردهاند. بازيهاي فيلم رئيس ديده نشده، موسيقي پاركوي نيست، زريندست نامزد نيست. تازه هنوز روز سوم را نديدهام و فعلا داريم درباره نيستها صحبت ميكنيم تا هستها. اين داورها چي را ديدهاند؟ حتي اگر سليقه را معيار قرار دهيم، باز باور كردني نيست. همه چيز مثل وهم و خيال است. باورمان نميشود. سنتوري در دو رشته نامزد شده و رئيس در هيچ رشته. بعد ميناي شهر خاموش ( كه واقعا فيلم بدي هم نيست ) در رشتههاي بهترين فيلم و بهترين كارگرداني. نوش جان اميرشهاب رضويان كه براي ساخت فيلماش واقعا زحمت كشيده. ولي شما واقعا كار مهرجويي و كيميايي را ديدهايد. شخصا فكر ميكنم كه رييس آن حس و حالي را كه از فيلم مسعود كيميايي انتظار داريم، ندارد. اما داريم راجع به بهترين بازيگر و بهترين كارگردان صحبت ميكنيم، نه بهترين فيلم.
كاش ميشد داورها، معيارهايشان را رو ميكردند. حتي معيارهاي سليقهايشان را.
بعد التحرير:
بعد نوشتن اين يادداشت، خبر رسيد كه مسعود كيميايي فيلماش را از بخش مسابقه سينماي ايران خارج كرده. پس اين بخش از حرفهايم را پس ميگيرم. لابد اگر رييس در اين بخش حضور ميداشت؛ به آن چه حقاش بود ميرسيد. به ما چه كه گناه ديگران را بشوييم.
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری خطای داخلی