1)شكل سياه و متفاوت روز نوشت ديروز كار مهدي بود.به پيشنهاد او و با توجه به فضاي آزار دهنده و جهنمي پابرهنه در بهشت،پس زمينه سياه را انتخاب كرديم،كه هم با متن هماهنگ شود و هم دست به تنوع زده باشيم.دم مهدي گرم، كه اين روزها حسابي براي روزنوشتها و سايت زحمت مي كشد و مايه ميگذارد.
2)جرج كلوني ميگويد كه مرد بودن به سه چيز بستگي دارد:تجربه،وقار و مسئوليت پذيري.من با ركن سوم حرف كلوني كار دارم،يعني مسئوليت پذيري.تعهد داشتن،زير حرف خود نزدن و مسئوليت پذيري چيزهايي هستند كه اين دوره زمانه كم گير ميآيند.كه در حكم گنج هستند و رسيدن بهشان كار هر كسي نيست.اولين بار كه پيشنهاد درآوردن پرونده دستمزدهاي عوامل سينماي ايران از طرف همشهري جوان به امير شد،نزديك چهار ماه پيش بود.كار به دلايل مختلف عقب ميافتاد و هي از طرف مجله به امير زنگ ميزدند كه آقا پرونده چي شد؟دو ماه پيش مطلب را(كار مشترك امير،حامد،خسرو و من) تحويل مجله داديم و پرونده بعد از يك ماه دست به دست گشتن بين آدمهاي موسسه همشهري بالاخره منتشر شد.يك پرونده شيك،خوشگل و تر و تميز كه به جرات ميتوانم بگويم درآوردنش كار هر كسي نيست.در فاصله اين دست به دست گشتنها،بعضي چيزها از دل پرونده درآمد، كه براي خودمان هم عجيب بود(مهمترينش براي من نصف شدن تكنگاري مهناز افشار بود كه خيلي دوستش داشتم و از حذفش كلي حسرت خوردم)اما چيز مهم كه از قبل هم پيش بيني اش را ميكرديم، واكنشهاي بعد از پرونده بود.مهمترين واكنش، مربوط به محمد رضاشريفي نيا بود كه نكته مهمي را بهش نسبت داده بوديم، كه ظاهرا غلط بود و با صحبتهاي امير آن قضيه حل شد و رفت پي كارش.ولي در كمال تعجب(و تاسف)در شماره ديروز مجله به تاييد و تكذيب برخي از ارقام(از طرف خود مجله)اشاره شده بود كه در حكم بازگشت به عقب و بياحترامي كامل به كار گروهي بود كه با دقت و زحمت پرونده را درآورده بودند.اگر قرار به تصحيح بود اين كار ميتوانست از طرف خود گروه صورت بگيرد نه تحريريه مجله،آن هم به شكل خودسرانه.بي مسئوليتي مجله در قبال پرونده هيچ توجيهي ندارد و ته بيمرامي است.سئوال اصلي اينجاست كه اگر قرار بود اينقدر محافظهكارانه برخورد شود،پس آن همه اصرار براي درآوردن پرونده چه بود؟انجام دادن كارهاي درست و اصيل،نوعي مرام و مسئوليت ميخواهد كه خيليها ندارند.
3)فيلمهاي روز دوم هم چنگي به دل نزدند و حسابي مايه نااميدي بودند.تكدرختها(سعيد ابراهيميفر)فيلمي جعلي و آشفته است كه ميخواهد تماشاگرانش را با مايههاي روشنفكرانه مرعوب كند.از دل قصه هاي ساده هوشنگ مرادي كرماني شايد يك فيلم كوتاه معمولي دربيايد ولي خدا وكيلي كش دادن قصهها و رساندن زمان آنها به نود دقيقه در حكم جفا به تماشاگر است.تك درختها حتي اگر در زمان ساختش(پنج سال پيش)اكران ميشد كهنه بود،چه برسد به حالا كه خيلي چيزها عوض شده است.آفتاب بر همه يكسان مي تابد(عباس رافعي) فيلمي است در ژانر مجعول معناگرا(تو را خدا يكي ما را از دست اين فيلمهاي ضد معنا و اعصاب خردكن خلاص كند)كه تماشاي كاملش كار هر كسي نيست.مسئله اينجاست كه كسي در صحت و باور معجزه شك ندارد اما مكانيزمي كه فيلمساز براي نشان دادن اين قضيه به كار ميبرد، ضد خود عمل ميكند و باور كردنش را مشكل ميسازد.اگر فيلمسازان ميدانستند كه دارند براي چه كساني فيلم ميسازند، خيلي از فيلمها ساخته نميشد كه يكي از آنها ميتوانست آفتاب بر همه يكسان ميتابد، باشد
4)راستي شما چه فيلم جديدي ديديد؟اگر نظر بدهيد از سلايق همديگر استفاده ميكنيم و آنوقت است كه بيشتر خوش ميگذرد.درست ميگويم رفقا؟
5)تا اولين نمايش آخرين فيلم استاد كيميايي،سه روز بيشتر نمانده.در روزهاي بعدي درباره استاد و رييس مينويسم كه در حكم چشم و چراغ جشنواره هستند.اگر پايه بوديد اينجا را تبديل ميكنيم به پاتوق كيميايي دوستان كه درباره استاد صحبت كنيم و كلي حال خوب به هم بدهيم.براي شروع نقل يك ديالوگ از ضيافت حسابي ميچسبد:"هر كي مي آد دستاشو بذاره رو دست من.مي دونين بچهها سخته،همين حالا فكراتونو بكنين،هر كي نه ته دلش اومد دستشو بكشه،كه اگه حالا بكشه بهتر از اينه كه زير و رو بكشه"
6)يا علي.
بازگشت به روزنوشتهای بچه هاي ابدي
امید غیائی
يکشنبه 15 بهمن 1385 - 13:20
|
یا علی تا ته ته ته ته ته ته ته ته تهش
سلام پویان رفیق(میشه رفیق صدات کرد به جای خان) اگه دلت خواست این مطلب رو شخصی در نظر بگیر و فقط فقط خودت بخون و نذارش رو سایت.فقط یه طوری بهم بگو که خوندیش.اگر هم خواستی بذاری هر جاش رو خواستی تیکه پاره کن.فدای سرت اگه من خیلی تنه.......( ا ِرببخشید قاطی کردم) تا حالا شده اونقدر خوشحال بشی که ندونی چی کار کنی؟!من الانه عین همونم.به خدا راست میگم.وای!!!!!!!! حالا میخوای تعهد نومه ی محضری بدم باورتون شه.من رو خیلی از دوستان روز نوشتهای ثابت امیر خان و نیما خان میشناسن که چطوری مرده ی استادم.یه سر به آرشیو ها روزنوشتها بزنی شاهد ماجراست. 2-آره رفیق اون چیزهایی رو که تو میگی من اولیش یعنی قبل از اون سه تا و اصلی ترین کلمه رو هم کم میبینم، با شرایط من که با خیلی آدم سروکار دارم.هر جا رو بگی گشته ام........در گرانیست به هر کس ندهند.......... ولی این ماجرای پاتوق رو ترو خدا جدی بگیر.من هر کاری از دستم بر میاد انجام میدم.آب حوض میکشم،برف پارو میکنم تا........... 3-دیروز با بدبختی و سلام و صلوات برای گرفتن بلیط تو سینما جمهوری سانس 8 رفتیم "اتوبوس شب"که ای بابا این گل یخ و نوک برج تیر خلاص رو زده.فیلم تا جایی که فاروق سر پاست،سر پائه.نمیخوام لو بدم ماجرا لوس بشه.سه چهار تا دیالوگ تک تا اونجا توش هست.وای یکیش دیوونم کرد. مهمترین سئوال بود و حلقه گمشده داروین:""""آخه چرا میکشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تا بینهایت علامت سئوال."""که از دهن نوجوون بسیجی فیلم با نقش آقرینی عجیب و غریب "مهرداد صدیقیان" میشنویم.و یکی دو تا صحنه خوب.همین.بعدش به قول تهیه کننده هافیلم میفته.اون هم با سر.همش شعار و سفارش."دخترهای این ور عاشق پسرهای اون ور و پسر های این ور .............""فالوده شیرازی به عنوان نماد ایرانی بودن و ما ملت با هم رفیقیم و حزب بی پدر و مادر و از این حرفها. بابا به خدا سطح توقع مردم ما از شکیبایی اومده پایین که خوب بازی کردنهاش رو یادشون رفته. به این میگن "خسرو شکیبایی "معمولیه خوب بازی کن.همین.خسروخان در حد و اندازه های خودشه که داره بازی میکنه.فیلم پر بوداز شعار،شعار،شعار.برعکس اون چیزی که تو مجله فیلم ازش خونده بودم. 3-"پاداش سکوت"که به خاطرش 10:15 شب از سینما جمهوری خودمون رسوندیم سینما سروش واسه 10:30.آره با وانت و موتور و هر چی بگی.التماسی و انتحاری.(جلوی وانته پریدم وسط خیابون.)ولی اگه شما ها که ندیدین چیزی از فیلم رو از دست دادین ما که دیدیم هم از دست دادیم.بازی پرستویی داره تبدیل میشه به یه بازی برون گرایه افراطی.اون پرده ی همیشگی اشک تو چشمهاش نشون دهنده غم سالها تنهایی یه آدم غریب حتی با خواهرشه یا تبدیل کردنش به یه محرک برای تماشاچی؟! و این جمله که سر لوحه بیشتر سکانس های فیلمه:ا ز این بیداد میکنم """فریاد"""".آنهم چه فریادهایی به همسنگران حور و حورهای سالهای جنگ.ولی فقط داد و تیکه "ننداختن".بله ننداختن وفقط "تموشا"کردن،آره به همین غلیظیه"تموشا".تیتراژ اول فیلم رو به خاطر مسائلی که بالا گفته شد از دست دادیم ولی در آخر ذکر شد:بر گرفته از فیلمنامه کوتاه که به نظر همون کوتاهی بیشتر به درد کار میخورده.فیلم ضعفش در روایت رو بیشتر با موسیقی تحمیلیش پر میکنه.موسیقی ای که خیلی جاها منگنه شده به کار. باشه ،باشه ،اگه قرار بوده تم اصلی داستان سرگشتگی آدمهای باقی مونده و تن نداده به شرایط مقتضی بعد از جنگ باشه همون یه سکانس آخر توی آسایشگاه برای همچین موضوعی کافی به نظر میاد.همه پیام فیلم از این منظر توش هست.دیگه احتیاجی به چند ده دقیقه و چند ده میلیون هزینه اضافی نبود. ولی از نقش آفرینیهای کوتاه چند غول بازیگری ایران باز هم به جاواساسی نباید گذشت.فیلم رو همونها قابل تحمل کردند.این فیلم هم پر بود از شعار. آقا پاتوق یادت نره ها.
|
علیرضا
يکشنبه 15 بهمن 1385 - 22:31
|
این هیچ وقت از تو دور نمی شه ...
آهان، بالاخره بهد دیدن این همه روز نوشت، آپدایت نشده یا بی حال یا عجله ای یا ... یکی پیدا شد که یه روز نوشت سرحال نوشته. سلام آهان، یعنی اون 3 بخشی که راجع به پرویز پرستویی، فاطمه معتمد آریا و بهرام رادان بود، کار شما نیست. (کاری نداره آقا، می خواهید همشهری جوان رو فعلا تحریم کنیم ؟) من پاداش سکوت رو دیدم، و چند خطی تو روزنوشت امیر قادری راجع بهش نوشتم (طوری که فیلم نسوزه و ماجراش لو نره.) آهان یه چیزی رو بهش اضافه کنید : تیتراژ فیلم خیلی باحاله، تو تیتراژ از توی دکه ی بلیط فروشی شرکت واحد نماهای متعددی گرفته شده که آدم مختلفی در زمان های متفاوتی در طول یک روز می یان پول میدن بلیط می خرن، یکی از این آدم ها بچه کوچوییه که اینقدر قدش کوتاهه فقط نوک کلاهش دیده می شه. (با این نما خیلی حال کردم.) این سکانس جدید آقای کیمیایی که امیر خان قادری رو سایت گذاشته خیلی نازه، من اگه روزی 4-5 نبینمش خوابم نمی بره : ... حالا من چه جوری به تو توضیح بدم که وقتی سیامک رو وسط اون سگ ها آویزون می کنن (حرکت دست آقای کیمیایی تو اینجا خیلی نازه) یعنی چی ؟
|
مازیار خلوتی
يکشنبه 15 بهمن 1385 - 23:19
|
آفتابه همه را یکسان خیس می کند
خیلی کم بد گفتی از این آفتاب... . واقعا بدون شوخی تا به حال فیلم به این بدی ندیده بودم. واقعا این سوال خیلی خیلی جدی برام پیش اومده.
|
Tanya
دوشنبه 16 بهمن 1385 - 7:43
|
salam.ma ham khosh halim baraye filme be ghole shoma va aghye ghiyaee ostad kimiaee. vali khosh halam az in ke shoma davar nistid,dalilesham to camentatun peyda konid. omidvaram rajebe RAEES in tori ghezavat nakonid.
|
reza
سهشنبه 17 بهمن 1385 - 16:24
|
khon bazi baran kothari
|