براي نيما دعا كنيد. دستاش بدجوري شكسته و بايد مدتها منتظر خوب شدناش باشيم. اين كه خبري ازش در روزنوشتها نيست، به همين خاطر است. حالا شما هي غر بزنيد. جايش خيلي خالي است و دلم برايش تنگ شده است. آن هم در روزهايي كه همه منتظر شروع جشنواره هستيم و مشغول كار. جوري كه همين سلام و عليكها را هم گذاشتهايم كنار. اين روزها را با نيما هر سال با هم بوديم. امسال يك جوري تنها شدهام.
در ضمن امروز آمدم اين جا برايتان بگويم كه به روزنوشتهاي بچهها در سايت ويژه جشنواره كه لينكاش را بالاي صفحه يك سمت راست گذاشتهايم، حتما سري بزنيد. اين روزنوشتها قرار است هر روز تا آخر جشنواره ادامه داشته باشند. و اين اميدوارم فرصتي باشد براي آشنايي شما با بچههاي سايت كه انصافا؛ بچههاي توپي هستند. اين را هم بگويم كه بحثهاي شما در كامنتهاي هر كدام از اين سايتها، خودش ميتواند اصل ماجرا باشد.
ديگر اين كه دوباره فيلم آخر استاد اسكورسيزي را ديدم و ماتام برد. دعا كنيد نقد خوبي بتوانم دربارهاش بنويسم و دارم همه زورم را ميزنم.
آخرين حك و اصلاحها را هم دارم روي فيلم آقاي كيميايي انجام ميدهم. اميدوارم در نمايش جشنوارهاي همان قدر تماشايش لذتبخش باشد كه ساختناش براي ما بود. دو تا يادداشتام درباره اين مستند، در مجله فيلم و هفتهنامه سينما چاپ شدهاند. ( مجله فيلم به گمانم از فردا بيايد روي پيشخوان دكههاي روزنامهفروشي. ) نگاهي بهشان بيندازيد.
دنياي تصوير ويژه جشنواره را هم ببينيد و پروندهاي كه بچهها براي تهيهاش حسابي زحمت كشيدهاند.
جشنواره كه تمام شد، سر فرصت ميتوانيم تغييرات را در سايت شروع كنيم. اميدوارم كامنتها زودتر آنلاين شوند و بخشهاي تازهاي كه هميشه منتظرشان هستيم بالاخره راه بيفتند. كانون فيلم تهران هم كه هست و اميدوارم در آن روزها بعضي از ما بتوانند همديگر را از نزديك ببينند. برنامههاي كانون قرار است بعد جشنواره شروع شود. اين جور كه مسئولاناش خبرش را به ما دادهاند.
ديشب پاي شير آب ايستاده بودم و داشتم عينكام را ميشستم. بعد به نظرم رسيد كه انگار چشمهايم را دستم گرفتهام. بعد فكر كردم كاش ميشد آدم يكي از اعضاي بدناش را بردارد و جدا كند و ببرد زير شير آّبي جايي. و بشويدش. تر و تميزش كند. تعميرش كند. بعد دوباره بگذارد سر جايش. به نظرم همچين كاري حال بدهد. نپرسيد چرا.
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
خطای داخلی