دو روز در بدترين شرايط وقت گذاشتهام براي اضافه كردن يك سكانس به فيلم « آقاي كيميايي » و حالا معلوم نيست اين سكانس در نمايش جشنوارهاي فيلم وجود داشته باشد. پس فقط خستگياش مانده و خستگي آماده كردن سايت به كمك بچهها براي جشنواره و خستگي هزار و يك كار ديگر از جمله مطالب باقيمانده شمارههاي آينده دنياي تصوير و فيلم و... ولش كنيد. اين قدر خستهام كه دارم پرت و پلا مينويسم. تا آخر همين امشب هم مثل خوابگردها مجبورم چند جاي ديگر سر بزنم. تا پارسال، از چند هفته به جشنواره شمارش معكوس ميزدم خوشحال، كه جشنواره كي قرار است شروع شود و حالا اين قدر خستهام كه نميدانم حتي احساسام به جشنواره چيست.
فعلا فقط روزنوشتهاي بقيه بچهها را بخوانيد كه بيشتر از من سرحالاند و من هم كًه لباسهايم را دادهام خشكشويي، ريشام را زدهام و يك روز ديگر وقت دارم براي مهيا شدن. چه خستگي، چه به هر دليل ديگري... آدمي كه سرحال نيست، مفت نميارزد. گاهي وقتها فكر ميكنم دنبال سرحال شدن، اين قدر ميدويم كه از نفس ميافتيم. همه چيز تبديل به يك جور نقض غرض ميشود. درست مثل همين سكانس آخري كه ساختهايم براي رو به راهتر شدن فيلم و معلوم نيست، نتيجه چي ميشود.
راستي دوستاني كه براي يادداشت قبلي كامنت گذاشتهاند، در جريان تغيير و تحولات صفحه از پايين به بالا ( ! ) نوشتههايشان گم و گور شده و فقط سهتا از اين كامنتها باقي مانده. شرمندهام و انشاءا... از اين دفعه.
اصلا ولش كن. كارمان را كه كم و بيش انجام دادهايم. سينما مطبوعات و رفقا و فيلمهاي جديد كه در راهاند. مستندم هم كه ديدي خوب از آب درآمد. ديگر چي ميخواهيم؟ يك نگاهي هم به يادداشتي كه در شماره ويژه جشنواره مجله فيلم براي فيلمام نوشتهام بيندازيد، شايد خوشتان آمد. شايد برايش تبليغ شد!
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری خطای داخلی