اول از همه، ممنون به خاطر کامنت هایی که گذاشتید. راستش من پیش از این میانه خوبی با دنیای مجازی و ارتباطات درونی اش نداشتم اما حالا فکر می کنم، تجربه جالبی را دارم از سر می گذرونم. افتتاحیه هم رفتم، جای هر کسی که دلش می خواسته توی مراسم باشه، خالی.( البته گزارش مختصرش هست، می تونین بخونین). باید بگم این مراسم خیلی خیلی خیلی با مراسم سال های پیش از هر جهت متفاوت بود. اول اینکه اسم مراسم افتتاحیه "سلحشوران عاشورایی" بود و هیچ شباهتی با مراسم جشنواره های دیگه یا خود جشنواره فجر نداشت. کل فضاش عاشورایی و همراه با عزاداری بود از قطعات نمایشی گرفته تا کلیپ ها، حرکات موزون، موسیقی و خلاصه همه چیز. می شه گفت خیلی هم به سینما ربط نداشت اما از شما چه پنهان که به نظر من نقاط قوتی هم داشت. اول اینکه بر خلاف مراسم دیگه، تقریبا سروقت شروع شد و خیلی خوب هم زمانبندی شده بود، طوریکه درست سر دو ساعت تموم شد.
توی مملکت ما که همه از بی برنامگی می نالاند، نظم و انضباط اینچنینی نوبره، اون هم توی مراسم افتتاحیه جشنواره ای مثل فجر که همیشه حداقل نیم ساعت تاخیر برای شروع برنامه و دو تا سه یا حتی چهارساعت زمان برنامه، طبیعیه. دوم اینکه مراسم با اینکه شکل عزاداری داشت اما به نظر من متنوع بود و باید اعتراف کنم برای اولین بار به همراه دوستم و همکارم که اون هم برای نوشتن گزارش مراسم اومده بود، احساس خستگی نکردیم. هنوز دلیلش کاملا برای خودمون روشن نیست اما فکر می کنم، حذف سخنرانی از چنین مراسمی که به قول منوچهر محمدی کارگردان مراسم، حوصله مخاطب را از سر می بره، بی ارتباط به خسته نشدن ما نبود.
بعد از مدت ها داوود میرباقری را توی یکی از کلیپ ها دیدم و خوشحال شدم، همیشه با خودم فکر می کردم، ساخت "مختارنامه" چی بر سرش آورده و حتما حالا دیگه خیلی پیر شده اما خوشبختانه سرحال تر از اونی بود که من فکرش رو می کردم، خداراشکر. میر باقری هیمشه یکی از اون آدم هایه که توی تئاتر، سینما و تلویزیون براش خیلی احترام قائل بودم و خواهم بود.
یک کلیپی هم از آثار سینمایی مرتبط با مفاهیم دینی و عاشورایی پخش شد که تصاویری از فیلم های هامون، سلطان، روز واقعه، قدمگاه، آژانس شیشه ای و... در کنار هم تدوین شده بود که با تماشای اون هم حال کردم.
بازی علی عمرانی و مهتاب نصیرپور هم که طبق معمول خوب بود، اما نمایشی را که نصیر پور بازی کرد، خیلی بیشتر دوست داشتم. فکر نمی کنم، اینجا جای خوبی برای تعریف داستانش باشه، اما اگر خواستید، ماجراش را می نویسم.
یک سری حرکات موزون هم آخرهای برنامه اجرا شد که تلفیق خوبی از سینه زنی، زنجیر زنی و کلا مراسم عزاداری بود که از اون هم بدم نیامد. مردم هم خیلی تشویق کردند، این گروه رو.
خلاصه فکر نمی کنم خیلی لازم باشه که این نکته را یادآوری کنم، اما ما مردمی هستیم که خیلی خوب می تونیم عزاداری کنیم. حتی اگر بخوام، مراسم مذهبی را از این قاعده مستثنی کنم، توی زندگی شخصیمون هم از برگزاری یک مراسم شادی معمولی، عاجزیم. یادمون نره که مراسم عزاداری مربوط به عزیزانمون را با چه کیفیتی برگزار می کنیم، اون هم در شرایطی که اکثرا به طور ناگهانی با اون روبرو می شیم و مراسم شادی مثل تولد، عروسی، سالگرد اتفاقات خوب و... را که با برنامه ریزی قبلی انجام می دهیم، چطوری. شاید هم این مشکل هم مثل خیلی چیزهای دیگه توی گوشت و خونمونه که شاید ازسوگ سیاوش و قبل و بعد از اون سرچشمه می گیره!
خلاصه این افتتاحیه چیز عجیب غریب اما جالبی بود. همین که خسته نشدم و همه اش به ساعتم نگاه نکردم ، سردرد و... نگرفتم و زیر لب به تالار وحدت و زمین و آسمون فحش ندادم، خیلی برام مهم بود. امیدورام، بقیه مراسم را به همین کیفیت اما به شادی برگزار کنیم.
شما هم بنويسيد ...