یک:بالاخره تموم شد.این همه هیاهو و شور و هیجان توی یک ساعت تموم شد و بازهم مثل هرسال یه سری اتفاق های جالب افتاد.اصلا حوصله ندارم درباره کاندیدای بخش های جشنواره چیزی بنویسم٬ولی فقط این نکته جالبه که چرا سنتوری فقط توی دوتا رشته کاندید شده.یعنی کارگردانی لطیفی و عسگر پور و بهرام توکلی که هرسه تا شون شاگردای مهرجویی محسوب می شن بهتره؟بی خیال بابا.به قول یه دوستی جشنواره یه شوخی خنده داره!نمی دونم درباره حرف هایی که هنگام اهدای جایزه سیمرغ بهترین فیلم مرمی زده شد در جریان هستید یا نه.اینکه ده نمکی چه حرف هایی زد و بقیه چه واکنشی نشون دادن.ولی همین حرف هایی که زده شد و باعث شد جو سالن عوض بشه زیاد برای ما خوب نیست.نمی فهمم.اگر شما ده نمکی رو به عنوان کارگزدان پذیرفتید و اجازه دادید فیلم بسازه و این همه ستاره هم توی فیلمش بازی کردن٬پس دیگه این حرف ها چیه؟این کج دهنی ها چیه؟من که نمی فهمم...
دوم:دیشب "سنتوری" را برای بار سوم توی سینما آفریقا دیدم.اینقدر از تماشای فیلم لذت بردم که دوست دارم ده بار دیگه هم ببینم.امشب اولین شبی که بعد از این مدت یه خواب راحت می چسبه.دوست دارم تا دوسه روز دیگه خواب باشم و هیچ کس بیدارم نکنه.از فردا روزهای عادی شروع می شه.البته باز دوباره جشنواره در راهه.۲تا۶ اسفند جشنواره فیلم بهزیستی برگزار می شه که اتفاقا فیلم منم توی بخش مسابقه مستند هست.از ساخت "میم مثل سمیرا" خیلی می گذره ولی هنوز با موضوعش درگیرم.خیلی دوست دارم این فیلم توی جشنواره بهزیستی دیده بشه.یا حداقل مردم ببینن.
سه:نمی دونم قراره این روزنوشت ها ادامه داشته باشه یا نه.نمی دونم بازهم قراره همدیگر رو ببینیم یا نه.ولی اگر این روزنوشت آخرم بود٬از همه تان ممنونم رفقا.توی این ده روز کلی حال دادین و یه سری به اینجا زدین.اگر این روزنوشت آخر باشه دوست ندارم از خداحافظی حرف بزنم چون احساس می کنم تازه باهم آشنا شدیم.من که همچنان پایه رفاقت هستم.شما چه طور؟
شما هم بنويسيد (8)...